عاشقانه من و همسر عاشقانه من و همسر ، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه سن داره

ناناز مامان

روزهای سخت

سلام عزیزم امروز خیلی کلافه بودم مامان. تمام روز خودم و با کار سرگرم کردم. کلی اضافه کاری کردم. اگه کارم نبود نمی دونستم باید چیکار کنم. هیچی خوشحالم نمی کنه. احساس می کنم تو یه مرحله از زندگیم گیر کردم. احساس می کنم کامل نیستم. فکرشم نمی کردم یه روزی با تو آزمایش بشم. من عاشق تمام دردونه ها و گلهای دنیام. تمام این ٣ سال اخیر رو یه این فکر می کردم که به زودی یه مادر می شم. اما مامانی ظاهرا برای رسیدن به تو باید راه طولانی رو برم. نمی دونی بعد از هر دوره درمان وقتی می فهمم تو تو دلم نیستی چه حالی می شم. عزیزم نمی دونم حالا که این وبلاگ و راه انداختم اصلا روزی می اد که تو از تو دل من بیای تو این دنیا و بزرگ شی و این وبلاگ و بخونی...
17 بهمن 1390

دلتنگی های مامان

سلام گلم امروزم با خیال تو از خواب بیدار شدم امروزم به این فکر می کردم که اگه بیای چی می شه اما تو نازت زیاده به این راحتیا قدم رو چشام نمی زاری من منتظرتم مامانی هنوز هم نمی دونم دختری یا پسر اما هرچی که هستی فقط می خوام انتقده مامان و اذیت نکنیا زودتر این فاصله رو کم کنی قربونت بشم عشقم ...
15 بهمن 1390