عاشقانه من و همسر عاشقانه من و همسر ، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

ناناز مامان

فرصت دوباره

سلام مامانی سلام عشقم گلم یه چهار پنج روزی می شه نتونستم به وبلاگ سر بزنم آخه این روزا تعطیلات پشت هم بوده مامانی و بابایی هم رفتن شمال حسابی گشت و گذار کردن خیلی خوش گذشت فقط جای تو نی نیه نازمون خالی بود. عزیزم امروز موقع برگشت کنار جاده یخورده استراحت کردیم هوا خیلی سرد و برفی بود حسابی کولاک شده بود. چندتا سگ خوشگلم هی دور و بر ماشین ما می گشتن و منتظر بودن یه چیزی بدیم بخورم کلی خودوشونو واسه ما لوس می کردن. من و بابایی هم خیلی دلمون براشون سوخت آخه واقعا گشنشون بود ما هم هر چی غذا و بیسکوییت داشتیم دادیم اونا خوردن اونقدر حال داد اونقدر سیر شدنشون لذت بخش بود بازم اونجا جای تو گلمون حسابی خالی بود. خلاصه اینم تموم شد از فر...
22 بهمن 1390

روزشمار مامان برای اومدنت

سلام عزیزم بازم مامان اومده سراغ خیالت تا یه کم درد دل کنه عشقم! عزیزم! بازم یه ماه دیگه پر از امید و آرزو داره شروع می شه و من دور مجدد مصرف قرص های لتراکس (لتروزول) رو شروع کردم. عزیزم برای صدمین بار بازم می خوام این ماه به این فکر کنم که داری می آی. می خوام به این فکر کنم که وقتی بابایی با نگاهش ازم می پرسه چه خبر بهش خبر خوش حضورتو بدم. دلم می خواد داد بزنم و به همه دنیا بگم تو هستی، تو تو دلمی، تو داری می آی............ و خیلی آرزوهای دیگه. مامانی امروز کلی کار تو شرکت داشتم. یه عالمه کار اتوکدی داشتم العان تازه رسیدم خونه حسابی خستم عشقم. دوست داشتم بیشتر باهات حرف بزنم اما حسابی خوابم میاد شب بخیر مامانی. به امید ...
17 بهمن 1390

روزهای سخت

سلام عزیزم امروز خیلی کلافه بودم مامان. تمام روز خودم و با کار سرگرم کردم. کلی اضافه کاری کردم. اگه کارم نبود نمی دونستم باید چیکار کنم. هیچی خوشحالم نمی کنه. احساس می کنم تو یه مرحله از زندگیم گیر کردم. احساس می کنم کامل نیستم. فکرشم نمی کردم یه روزی با تو آزمایش بشم. من عاشق تمام دردونه ها و گلهای دنیام. تمام این ٣ سال اخیر رو یه این فکر می کردم که به زودی یه مادر می شم. اما مامانی ظاهرا برای رسیدن به تو باید راه طولانی رو برم. نمی دونی بعد از هر دوره درمان وقتی می فهمم تو تو دلم نیستی چه حالی می شم. عزیزم نمی دونم حالا که این وبلاگ و راه انداختم اصلا روزی می اد که تو از تو دل من بیای تو این دنیا و بزرگ شی و این وبلاگ و بخونی...
17 بهمن 1390

دلتنگی های مامان

سلام گلم امروزم با خیال تو از خواب بیدار شدم امروزم به این فکر می کردم که اگه بیای چی می شه اما تو نازت زیاده به این راحتیا قدم رو چشام نمی زاری من منتظرتم مامانی هنوز هم نمی دونم دختری یا پسر اما هرچی که هستی فقط می خوام انتقده مامان و اذیت نکنیا زودتر این فاصله رو کم کنی قربونت بشم عشقم ...
15 بهمن 1390